واکاوی دیدگاههای اهلسنت درباره قیام حسینی
حسین سرمد محمدی
چکیده
در موضوع قیام حسینی غالب اهلسنت جزء موافقان و تأییدکنندگان قیام حسینی هستند و بر این باورند که قیام امام حسین (ع) و خاندان و یارانش بر حق و صحیح بوده است. از بین قدمای این گروه میتوان به ابنعماد، تفتازانی، ابنجوزی و... و در سده اخیر به نواندیشان اهلسنت اشاره کرد. البته میتواند عدهای دیگر که راه میانه در پیش گرفتهاند را با عنوان میانهروها یا موافقان محتاط دانست که ضمن بر حق دانستن امام حسین (ع) و قیامش، مقصر بودن یزید و نکوهش او را نمیپذیرند. هر دو گروه برای نظرگاه خود دلایلی دارند که در این مجال به بررسی و تحلیل نظر گروه اول که نظر اکثر اهلسنت است، میپردازیم.
کلیدواژگان: حسینبنعلی(ع)؛ اهلسنت؛ قیام حسینی؛ میانهروان؛ موافقان و نواندیشان
طرح مسئله
درباره انگیزه و هدف انقلاب کربلا و مسائل آن، دیدگاههای فراوانی از سوی دانشمندان اهلسنت طرح شده است اما آنچه بین اهلسنت در مواجهه با فاجعه کربلای حسینی در سال 61 قمری مطرح و مشهور است، داشتن دو نوع تفکر و دیدگاه موافقان قیام؛ و میانهروها یا موافقان محتاط است. در این مقاله سعی شده است تا آراء و اندیشههای گروه اول و برخی عبارات و جملات ایشان بیان گردد تا با تحلیل آنها بتوان به این نتیجه رسید که عاشورا و قیام حسینی میتواند به عنوان عاملی در مسیر رسیدن به وحدت و تقریب شیعه و اهلسنت منجر شود.
پیش از ورود به مبحث اصلی، شناخت معنا و مفهوم اهلسنت و جماعت که در قرون متمادی در جهان اسلام کاربرد دارد، ضروری است.
معنا و مفهوم اهلسنت و جماعت
این اصطلاح در گروهبندیهای مذهبی مسلمانان، ناظر به گرایش مذهبی اکثریت مسلمانان بوده و به اختصار به صورت «سنی» به کار میرود. (موسوی بجنوردی 1380، ج 10، ص 474)
اهلسنت و جماعت، آن گروه از مسلمانان اند که اذعان دارند، پس از قرآن، از روش، طریقت، اقوال و افعال پیامبر (ص) و خلفای راشدین پیروی میکنند. علمای اهلسنت معتقدند: هر کس به سنت رسولالله(ص) و سیره صحابه عمل کند، سنی است. این اصطلاح در برابر اهل بدعت به کار میرود که گفته میشود اصول، قواعد و رسوم نوظهور ایجاد و در دین اضافه و کم کردهاند؛ همچنین در مقابل شیعه نیز کاربرد دارد. (صدر حاجسیدجوادی، 1384، ج 2، ص 614)
در واقع داشتن قید سنت به معنای نبود وجود فرقه بدعتگذار و داشتن قید جماعت به معنای عدم مذاهب اهل خروج است. امروزه گروههایی چون شیعه و اباضیه از شمول اهلسنت و جماعت خارج اند و مرزبندی میان اهلسنت و گروههای دیگر، در عمل بر پایه دیدگاه مذاهب درباره خلفای نخستین است. اهلسنت بر مشروع بودن خلافت چهار خلیفه نخستین اعتقاد دارند، در حالی که شیعیان به خلافت بلافصل علی (ع) پس از پیامبر معتقدند. (همان، ج 10، ص 475)
نظریههای اهلسنت در مواجهه با قیام حسینی
در ادامه به نظر موافقان قیام و همچنین نواندیشی و نوگرایی میان معاصران اهل سنت میپردازیم:
1. موافقان قیام
اغلب دانشمندان اهلسنت از زوایای مختلف و با عبارات مختلف، ضمن تأیید حرکت امام حسین (ع) به حمایت و طرفداری از حقانیت قیام کربلا پرداخته و یزید را با عبارات گوناگونی مانند: ظالم، بزهکار و قاتل امام حسین (ع) نکوهش و مذمت کردهاند. این گروه، گناه یزید را به ويژه در شهادت امام حسین (ع) نابخشودنی و هرگونه توجیه و عذری را بیمورد دانستهاند. اکثر رهبران این گروه که اکثریت قریب به اتفاق اهلسنت اند همانند شیعیان، جنایت کربلا را متوجه یزید و کارگزاران وی دانسته و شدت آن را به حدی عمیق میدانند که هرگز بخشودنی نیست. دستهای از این گروه نیز با اشاره به صفات و برجستگیهای انسانی و اسلامی امام حسین (ع) و بیان شهادت او و همراهانش، به طور غیر مستقیم بر این دیدگاه تأیید و تأکید کردهاند. نظریه موافقان قیام به صورتی شفاف و قوی از پشتوانه قرآنی و حدیثی برخوردار است و دانشمندان اسلامی بر آن توافق دارند؛ و مخالفان آن اقلیت بسیار کمی است. موافقان منحصر به منطقه، دوره یا مذهب خاصی نیستند. آنها از شام -پایتخت حکومت امویان- تا سرزمینهای عربی، ایران، هند و ماوراءالنهر را در بر میگیرند و دارای زبانهای گوناگونی مانند: فارسی، عربی، اردو و ترکی اند و از سویی دارای مذاهب مختلفی مانند: شافعی، حنفی، حنبلی و مالکی و از سوی دیگر: در رشته گهای حدیث، علوم قرآن، عرفان، فقه و فلسفه تخصص داشتهاند. (ناصری داوودی، 1386، ص 320 )
از گفتههای این گروه به دست میآید که حمایت از قیام حسینی، یک اندیشه مقطعی، فرقهای یا سیاسی نیست، بلکه یک اصل اعتقادی است و در نتیجه آن بوده است که اهلسنت همانند شیعیان، ایام محرم به ویژه تاسوعا و عاشورا را گرامی میداشته و به سوگواری، اطعام و نذورات به طور گسترده میپرداختهاند. این وضع تا زمان به قدرت رسیدن صفویان (پایان قرن نهم) تداوم داشته است و علت کمرنگ شدن تدریجی عزاداری اهلسنت بر اثر اقدامات و سیاستهای صفویان بوده است که در واقع یک واکنش سیاسی از سوی اهلسنت بوده است. برای آوردن شاهدی بر این مدعا میتوان؛ باقیماندن مراسم سوگواری امام حسین (ع) در نقاط دورافتاده و به دور از تنشهای سیاسی اهلسنت مانند: هند، پاکستان، جنوب شرق آسیا و افغانستان را یاد کرد.
تعدادی از بزرگان گروه موافقان و سخنان و دیدگاههای آنها را به شرح ذیل میآوریم:
ابوالحسن اشعری (324 ق)
وی پیشوای مکتب اشاعره و صاحب کتاب «مقالاتالاسلامیین» است. او مینویسد: «چون ستمکاری یزید از حد خود گذشت، امام حسین (ع) و یارانش علیه ظلم او قیام کردند و در کربلا به شهادت رسیدند». (اشعری،1400 ق، ص 75)
ابنتغرری بردی (874 ق)
وی میگوید: اصحاب ما (شافعیان) لعن کسی را که حسین (ع) را به قتل رساند و یا دستور به قتل او داد یا اجازه به این امر داد یا راضی به آن بود، جایز میدانند. او در ادامه میگوید: «او خود (ابنتغرری) نادانسته یزید را لعن کرده و به لعن او دستور میدهد زیرا یزید کسی است که عبیدالله بنزیاد را به جنگ با حسین (ع) مأمور و تحریک کرد و او را مجبور به تشکیل سپاهی برای جنگ با حسین (ع)، بیشک هر صاحب ذوق و عقلی میداند که یزید راضی به کشتن حسین (ع) بوده و از مرگ او خوشحال شد، پس او به هر صورت و شکلی ملعون است». (ابنتغرری بردی،1997 م، ج 1، ص 66-67)
تفتازانی (791 ق)
او به مظلومیت اهلبیت اشاره کرده و میگوید: «به اهلبیت پیامبر (ص) ستم روا داشتند، آن را کسی نمیتواند پنهان کند... این ستم، به حدی بوده که، هر آن چه را در زمین و آسمان است به گریه واداشته و از شدت آن سنگها شکافته میشود و گذشت زمانها و ماهها، آن عمل بدش را از یاد نمیبرد. لعنت خدا بر کسی باد که در این ستم، مباشرت ورزیده یا بدان خرسند گشته است... کسانی از علمای اهلسنت، لعن به یزید را جایز ندانستهاند، با آن که میدانستند یزید بیش از این، سزاوار لعن و نفرین است؛ زیرا میدانستند اگر لعن به یزید جایز دانسته شود، به او متوقف نمیشود و کسانی بزرگتر از او نیز لعن میشوند...». (تفتازانی، 1409ق، ج 5، ص 311)
همچنین تصریح میکند: «همه متفق اند بر جواز لعن کسانی که حسین (ع) را کشته، یا به این کار دستور یا اجازه داده، یا به این کار راضی شدهاند و صحیح آن است که یزید به قتل حسین (ع) راضی بود و شادی او از قتل حسین (ع) و اهانت او به اهلبیت رسول خدا (ص) به حد تواتر معنوی رسیده است، هر چند تفاصیل آن به صورت خبر واحد ذکر شده است. بنابراین ما درباره یزید نه تنها سکوت نمیکنیم، بلکه حتی در کافر بودن او شکی نداریم. لعنت خدا بر او و یاوران و همدستانش باد». (تفتازانی، ق1408، ج 1، ص 67) وی در ادامه میگوید: «اما کسانی که حسین (ع) را کشتند یا دستور به قتل وی داشتند و این امر را جایز دانستند، بدون شک کافرند». (همان، ج 1، ص 69)
ابنعماد، ابوالفلاح عبدالحیبناحمد (1032–1089 ق)
او در کتاب «شذراتالذهب» آورده است: «حسن بصری میگوید از اهلبیت امام حسین (ع) شانزده تن که در آن روزگار کسی همانند آنها نبود، همراه او به شهادت رسیدند و بدکاری، سر حضرت را نزد ابنزیاد برد و گفت: بهترین مردم از نظر مادر و پدر را کشتم. ابنزیاد بر او خشم گرفت و او را کشت... آنگاه اهلبیت (ع) را اسیر کردند. خدا انجام دهنده آن را بکشد و خوار گرداند هر آن کس را که بدان امر کرد و رضایت داد». (ابنعماد، 1414ق، ج 1، ص 67)
همچنین مینویسد: «همه علما در تحسین قیام امام حسین (ع) علیه یزید اتفاق دارند» (همان، ص 68)
وی همانند دیگر مسلمانان خطای یزید و اطرافیانش را نابخشودنی و مستحق نفرین میداند و قاتلان امام حسین (ع) و ظالمان در حق وی را دلیل بر زندیق بودن، نبود ایمان در قلب آنها و بیاعتنایی به مقام نبوت (ص) میداند. او از اینکه ارکان دین و شریعت تا زمان نابودی دولت آنها (اموی) حفظ شد، خدا را شکر میکند و میگوید: «اعمالی که امویان و ملوک آنها با اهلبیت(ع) کردند، شاهد این سخن پیامبر (ص) است که:«هلاکت امت من در دستان کودکی از قریش است». وی عمل یزید در کشتار اهلبیت (ع) و آواره کردن و تازیانه زدن بر آنها را همانند با عمل بسر بن ارطاه عامری فرمانده معاویه میداند که تاریخ اخباری از رفتار فجیع وی با علی و کشتن فرزندان عبیداللهبنعباس نقل کرده است. (همان)
عاصمی مکی (1111 ق)
وی درباره برخی حوادث در زمان یزید میگوید: «از جمله فتنههای زمان یزید، کشتن حسین(ع)، فاجعه حره، خراب کردن مدینه پس از حره و سنگباران کعبه با منجنیق است». (عاصمی مکی، 1419ق، ج 3، ص 210)
ابنجوزى عبدالرحمنبنعلی (510-597 ق)
وی در کتاب «الرد علىالمتعصبالعنیدالمانع من ذمالیزید» مینویسد: «گویندهاى از من پرسید: آیا لعن یزیدبنمعاویه به دلیل جنایتى که مرتکب شده جایز است یا خیر؟ گفتم: علماى پرهیزگار مانند امام احمد، لعن او را روا دانستهاند». (ابنالجوزی، 1403 ق، ص 6) شیخ محمد محمودى در پاورقى این مطلب میآورد: «یکى از علماى بزرگ به نام شیخ عبدالکریم والدین نویسنده "مجمعالفوائد و معدنالفرائد" میگوید: این کتاب را در کتابخانه حرم نبوی (ص) در مدینه منوره به سال 1384 دیدم . در آنجا نوشته بود: مسلمانان اجماع دارند که اولاد فاطمه(س) از ذریه پیامبر (ص) هستند و باید بر آنان صلوات و درود فرستاد. آنگاه احادیثى را در فضل على و فاطمه و حسن و حسین (ع) میآورد و مینویسد: یزید لعین و پیروانش از کسانى بودند که به اهلبیت رسول (ص) اهانت کردند؛ از این رو مستحق غضب، دشمنى و لعن شدند. هرکس میخواهد از جواز لعن بر یزید آگاه شود به آن کتاب مراجعه کند». ابنجوزی در ادامه مینویسد: «افرادى که لعن یزید را جایز نمیدانند، از آن ترس دارند که لعن او به پدرش معاویه سرایت کند». (همان)
ابنجوزی پایان روایت امام احمدبنحنبل در لعن یزید را به شرح زیر نقل میکند: «احمد گفت: چگونه لعنت نشود کسی که خدای تعالی در کتاب خود، او را لعن کرده است؟ پسرش صالح گفت: لعن خدا بر یزید در کتاب خدا در کجا وجود دارد؟ احمد گفت: در فرموده خدای تعالی "پس آیا امید دارید که فراموش کنید کسانی را که بر روی زمین فساد و رحمها را قطع میکنند؛ آنان کسانی اند که خداوند آنها را لعنت کرده است؛ پس آنان را لال و چشمهای آنان را کور گردانید"آیا فسادی بزرگتر از قتل حسین پیدا میشود؟ همچنین خدای تعالی فرمود: "کسانی که پیامبر خدا و رسول او را اذیت میکنند، خداوند در دنیا و آخرت آنها را لعنت میکند" و چه اذیتی به محمد از قتل حسین (ع) شدیدتر است؟ یعنی آن حسینی که نور چشم پیامبر خدا (ص) و دختر او فاطمه بتول (س) بود». (همان، ص 16)
سبط ابنجوزی یوسفبنقزاوغلی (581- 654 ق)
وی یزید را بهشدت محکوم و از امام حسین (ع) جانبداری میکند. در کتاب «تذکرةالخواص» خود میگوید: «جد من، یزید را لعن میکرد. کسانی از متعصبان اهلسنت بر او خرده گرفتند. در پاسخ به آنان گفت: قرآن مجید، کسانی را لعن و نفرین کرده و از جهنمیان دانسته که از یزید، گناه کمتری داشتهاند؛ در حالی که گناه یزید، بسیار بیشتر از آنان است». وی دلایلی برای کفر یزید و رد توجیه مخالفان جواز لعن وی میآورد. (سبطبنجوزی، 1379، صص 380-381)
خلاصه سخن او این است که بر تن کردن لباس خلافت، شروطی دارد که از آن میان، بیعت مردم با خلیفه باید صحیح، از روی رضایت، اختیار و آگاهی مسلمانان باشد، اما بیعت با یزید نقضپذیر بود و اجتهاد امام حسین (ع) هم بر نبود جواز بیعت بلکه بر وجوب خروج بر ضد یزید حکم میکرد؛ زیرا که ستمها و فجایع یزید بیشمار بود. (همان، ص 381-386).
آلوسی بغدادی (1270 ق)
او پس از نقل حدیث پیامبر (ص) که میفرماید: «به خدای سبحان پناه میبرم از ابتدای سال شصت و حکومت بچهها». اشاره به حکومت یزید دارد که برخلاف علاقه دوستداران، خداوند او را لعنت کرده است؛ زیرا او در ابتدای سال شصت هجری حکومت میکرد. (آلوسی بغدادی، 1405 ق، ج 6، ص 192)
وی با اشاره به دلایل جواز لعن یزید میگوید: یزید بهعلت فراوانی ویژگیهای خبیثه و ارتکاب گناهان کبیره اش در زمان استیلا و تسلطش بر اهل مدینه و مکه، هیچگونه تردیدی در لعن او باقی نمیماند. گروهی از علما مانند طبرانی، قاضی ابویعلی، ابنجوزی، علامه تفتازانی و جلالالدین سیوطی، بر کفر و لعن او تصریح و جزم دارند.
وی معتقد است: یزید شخص خبیثی بوده که هرگز به رسالت پیامبر (ص) ایمان نداشته و مصائبی که بر اهل حرم الهی و نبوی و عترت وی در زمان حیات و ممات دارد و تمام گناهانی که از او سر زده است، کمتر از گناه کسی نیست که یک برگ از قرآن را در نجاست بیندازد. پس گمان نمیبرم کارهایی که از یزید سرزده بر هیچ یک از مسلمانان پوشیده باشد. بر فرض پذیرفتن مسلمانی یزید، وی آنقدر گناه کرده که گفتنی نیست، در نتیجه به اعتقاد من به طور مشخص لعن وی جایز است. او کسی را فاسقتر از یزید سراغ ندارد از این رو میگوید: « ظاهراً یزید تا آخر عمرش توبه نکرده و احتمال توبه او حتی از احتمال ایمانش ضعیفتر است و به غیر از «ابنالعربی» کسی با جواز لعن بر یزید مخالفت نکرده است. ابنالعربی و برخی از موافقان وی، لعن یزید و کسی را که به قتل حسین (ع) راضی باشد را جایز ندانستهاند»(همان) آلوسی در ادامه به جان خود سوگند یاد میکند که این اعتقاد (ابنالعربی)، گمراهی دور از راه حقی است که از گمراهی یزید بیشتر است. (همان)
2. نواندیشی و نوگرایی در میان اهلسنت
با فروپاشی دو حکومت صفویه و عثمانی که با تندرویهای بیمورد درباره مسائل تاریخی و اختلافی میان جامعه شیعی و اهلسنت نفرت ایجاد میکردند، نخستین گام برای تألیف قلوب و نزدیکی شیعیان و سنیان برداشته شد و همین عاملی مؤثر برای اظهار همدردی جامعه اهلسنت با جامعه شیعی درباره فاجعه کربلا شد. افزون بر این، ظهور چهرههای نوگرا در میان متفکران شیعه، با تحلیل واقعی از حادثه عاشورا، عامل دیگری برای نزدیکی جامعه اهلسنت و تأثیرپذیری شدید اهلسنت از نهضت عاشورا شد. همچنین، ظهور چهرههای نوگرا در میان اهلسنت، به نزدیکی جامعه اهلسنت به فرهنگ عاشورا کمک زیادی کرد، به طوری که آنان با آثار خود درباره امام حسین (ع)، به سرعت جامعه اهلسنت را با نهضت عاشورا آشنا کرده و خود نیز از این شرایط برای تحریک روحیه استقلالطلبی و آزادیخواهی ملتهای خود استفاده کردند. در واقع میتوان گفت: دیدگاه موافق با قیام حسینی در میان معاصران اهلسنت غالباً به صورت نواندیشی و نوگرایی ظاهر شده است.
نهضت عاشورا نزد نوگرایان شیعه و سنی، یک ایدئولوژی منسجم و توانمند سیاسی است که به جای عاملی برای دشمنیهای تاریخی، موجب درک و همدلی بیشتر و بهتر شیعه و سنی؛ و آمادگی و تقویت برای مقابله با دشمنان اصلی آنهاست. این نویسندگان، تصویر پذیرفتنیتر و در خور تأملتری از نهضت حسینی ارائه میدهند. اینها بر خلاف برخی از نویسندگان گذشته اهلسنت مانند ابنالعربی یا ابنخلدون، هرگز قیام امام حسین (ع) و شخصیت او را تخطئه و از یزید دفاع نمیکنند، بلکه تنها در مواردی همانند اهداف قیام امام (ع) و مسائلی از این دست، با نویسندگان شیعه اختلافنظر دارند.
در قرن اخیر، بهویژه پس از پیدایش احزاب و نهضتهای سنی مذهب، امام حسین(ع) برای نوگرایان و پیروان احزاب چپ، اهمیت زیادی یافت. آنان، عاشورا و شهادت امام(ع) را یک حادثه کوچک و بیهدف که بیدخالت حاکم اموی رخداده باشد، نمیدانند، بلکه آن را برخورد روشنی میان دو دیدگاه و ایدئولوژی نسبت به سرنوشت طبقات محروم و ستمدیده جامعه میدانند. بنابراین، معتقدند که قیام امام حسین(ع) به جای دیدگاه مذهبی، باید بیشتر از نظر اصول یک مبارزه طبقاتی برای آزادی محرومان از سلطه حکومتی سرمایهداری بررسی شود. در آثار چپ و رادیکالتر، امام حسین (ع) وابسته به جبههای است که از آغاز حکومت ابوبکر، با تسلط عناصر سنتی راستگرا بر شئون سیاسی و اقتصادی جامعه، مخالف بودهاند و به مبارزه با آنها برخاستهاند. از دید اینها، اگر امام حسین (ع)، با حکومت فاسد یزید سازش میکرد، به مبارزات عدالتخواهانه خیانت ورزیده بود. همچنین امام حسین (ع) پس از شهادت مسلمبنعقیل نمیتوانست با حکومت سازش کند؛ زیرا میخواست امت اسلامی را در آینده منقلب و دگرگون سازد و الهامبخش مسلمانان و کاملترین نمونه برای آنها در راه مبارزات عقیدتی و ضد طبقاتی باشد که جز با شهادت امام حسین (ع) ممکن نبود. در واقع شهادت آن حضرت در آثار رادیکالها پیروزی بزرگی برای نیروهای آگاه و روشنفکر بود؛ زیرا توانست با بیدار کردن وجدانهای خفته اعراب، موجب سقوط بنیامیه در مدتی کمتر از هفتاد سال شود. (اسماعیل زاده،1381، ص 308-310)
کموبیش اکثر نویسندگان اهلسنت معاصر بر کشتهشدن مظلومانه امام حسین(ع) و گناهکار بودن یزید اتفاقنظر دارند و قیام امام حسین(ع) را، انقلاب راستین ارزشی و دینی در برابر دستگاه طاغوتی دانستهاند. (ناصری،1386، ص 331) این نواندیشان اهلسنت این امر را ثابت کرده و دیدگاهشان پیوسته در حال رشد و گسترش است و نویسندگان زیادی از اهلسنت طرفدار آن هستند. نمونههایی از مهمترین آنان از این قرارند:
ابراهیم عبدالقادر مازنی (1890-1949م)
او میگوید: «امام حسین (ع) بنده مؤمن و فداکار خدا، برخلاف تصوراتی که دربارهاش موجود است، به هیچ وجه، رؤیایی و خیالپرداز نبود، تا به خاطر یک رؤیای عادی بر سر تربت پیامبر (ص) تصمیم به قیام بر ضد بنیامیه بگیرد، بلکه باید علت قیامش را ماهیت حکومت بنیامیه دانست. وی به علت فساد حکومت بنیامیه مانند یک انقلابیِ شرافتمند، خود را برای قیام مجبور میدید، گرچه قیامش برای سقوط و نابودی آن شکل گرفته بود». از نظر مازنی، امام حسین (ع) با شکست و کشتهشدن مظلومانه، موفق شد در دل تودهها کینهای عمیق ضد دستگاه بنیامیه بهوجود آورد و پس از شهادتش، هر قطره خون و سخنش و هر یاد و خاطرهاش، موجب نابودی حکومت بنیامیه شد. (ناصری،1386، ص،332 و اسماعیل زاده، ج 11، ص 312)
علامه اقبال لاهوری (1877-1938م)
او بیش از دیگران با قلم و شعرش به اهمیت زنده نگهداشتن محرم و عزاداری امام حسین (ع) کوشید و درخشش افزونتری در ستایش امام حسین (ع) و قیام عاشورا از دیگر شاعران اهلسنت دارد. توجه وی به نهضت کربلا و آوردن آن به صحنه ادبیات منظوم فارسی، بیانگر ورود قیام حسینی در عرصه تفکر جدید سیاسی، هنر و ادبیات اهلسنت است. از نظر وی امام حسین (ع) یک شخصیت کامل برای برانگیختن و بیدارسازی ملل خفته مسلمان است و مبارزه و شهادت فداکارانه و مؤثرش، مفسر رازهای پنهان قرآن است. (اسماعیلزاده، ج 11، ص316)
ز آتش او شعلهها افروختیم / رمز قرآن از حسین آموختیم
تازه از تکبیر او ایمان هنوز / تار ما از زخمهاش لرزان هنوز
اشک ما بر خاک پاک او رسان / ای صبا! ای پیک دور افتادگان!
(اقبال لاهوری،1360 ش، ص74- 75)
سرو آزادی ز بستان رسول / آن امام عاشقان، پور بتول
معنی ذبح عظیم، آمد پسر / الله الله بای بسم الله، پدر
حریت را زهر اندر کام ریخت / چون خلافت رشته از قرآن گسیخت
چون سحاب قبله باران در قدم / خون آن سر، جلوه خیرالامم
لاله در ویرانهها کارید و رفت / بر زمین کربلا بارید و رفت
موج خون او چمن ایجاد کرد / تا قیامت قطع استبداد کرد. (همان)
خالد محمد خالد (1339-1416 ق)
نگاه او به نهضت عاشورا، آرمانگرایانه است. از دید او درس بزرگ کربلا، باید سرمشق هنیشگی مسلمانان باشد. حسین (ع) باید فرصتی برای شادمانی باشد، نه سوگواری (مانند عید بزرگ مسلمانان). او خاطرهای از فداکاری است پس باید با جشن و سرور همراه باشد. (ناصری، 1386، صص 332-333؛ اسماعیلزاده، 1381، ج،11 ص 314 و محمد خالد، 1425ق، ص 35) وی هدف اصلی قیام و فداکاری امام حسین (ع) را صرفاً حفظ دین میداند، چون حفظ دین از مهمترین اعمالی است که مؤمنان باید به آن توجه کنند، بنابراین در قیام عاشورا، نیاز به حفظ دین احساس میشد و فداکاری امام (ع) حفظ دین خدا بود، نه امور عاطفی یا حتی یاری دیگران. (همان، ص 34)
سیدعلی جلال حسینی
او امام حسین (ع) را رادمردی با روحی ممتاز و برخوردار از شرافت خانوادگی میداند که مرکز همه فضایل اخلاقی و اعمال پسندیده بود. از نظر وی امام (ع) پرچمی روشن در دوران حیات؛ و پس از شهادت، الگویی روشن و نورانی برای جویندگان راه درست بود. گرچه شنیدن حماسه عاشورای حسینی، هر مسلمانی را غمگین و هر خردمندی را خشمگین میکند، اما دارای نتایج ارزشمند فراوانی است. (اسماعیلزاده، 1381، ج 11، ص 315)
سید قطب (1903-1966م)
وی میگوید: حسین (ع) به آن شکل بزرگ و سترگ شهید میشود و شهادتش فاجعه بزرگی است. شهادتش به صورت ظاهر و با معیار و مقیاس کوچک انسانی، شکست شمرده میشود، اما در اصل و حقیقت و با مقیاس بزرگ الهی، پیروزی است. در روی زمین مانند امام حسین (ع) هیچ شهیدی وجود ندارد که دلها به عشق وی بتپند و از مهر و محبت او لبریز باشند و دلهای مسلمان شیعه و سنی و غیر مسلمانان در غیرت و فداکاری او به جوش و خروش آید. افراد بسیاری اگر هزار سال زندگی میکردند، امکان گسترش عقیده و دعوت خود را نداشتند، اما حسین (ع) عقیده و دعوتش را با شهادت خود، اثبات کرد. هیچ خطابهای جز خطابه حسین (ع) نتوانست دلها را به سوی خود جلب کند و میلیونها انسان را به سمت کارهای بزرگ بکشاند. (قطب، 1383، ج 12، ص 416-417)
شیخ عبدالله علایلی (1996 م)
او با تحلیل اوضاع زمان یزید، سکوت کردن را بر هیچ دیندار و آزادهای جایز نمیداند، اما امام حسین (ع) در اعتراض به وضع ناهنجار آن عصر، مسئولیت و شایستگی بیشتری داشت. قیام حسین، خواست تمام مسلمانان بوده و انعکاس و طنین گستردهای به جای گذاشته تا آنجا که تخت سلطنت امویان را به لرزه انداخته و سرانجام نابود کرده است. (علائلی، 1994 م، ص 88) وی مینویسد: هر کس در زندگی دو روز دارد: روز زنده شدن و روز مرگ. امام حسین (ع) تنها یک روز داشت، روز زنده شدن و حیات؛ زیرا او هرگز نمرد و جان شیرین خود را بر سر عقیده و هدف بزرگ و آرمان مقدس خود گذاشت، بنابراین تا حق، حقیقت و اسلام در جهان است، او هم زنده است.
«... خروج امام حسین (ع) نه بر امام، بلکه بر فردی متجاوز بود که خود را بر مردم تحمیل کرده بود. شاید اگر این حرکت از سوی شخصی دیگر و در برابر حاکمی غیر از یزید انجام میپذیرفت، گروههای ناپاک تبلیغاتی حکام به راحتی میتوانست در آلوده کردن آن و تحریف اهداف آن موفق شود؛ اما حسین (ع) با پیشینه معروفی که نزد مسلمانان داشت و سفارشات پیامبر (ص) دربارهاش و اخبار فراوان درباره قیامش یک سمت رویداد؛ و یزید خبیث و خاندان بنیامیه، سمت دیگر رویداد هستند. این موضوع، نهضت امام حسین (ع) را مثل روز درخشان کرده است، به گونهای که اگر مواضع مخالفان خروج امام حسین (ع) در کتابهای اهلسنت بیان میشود، برای آن است که آن را ابطال، تکذیب و محکوم کنند. (خزعلی، 1381، ج 11، ص 69) ما امروز، بیش از هر دوره دیگری به رهبر، مجاهد و پیشوایی مانند حسین (ع) نیازمندیم تا در پی او، راه حرکت و در پرتو وجود او خواستهها و تمایلات خود را متعادل کنیم. (علائلی،1374، ص 15 ) وی ضمن اعتراض به منتقدان قیام آن حضرت(ع) میگوید: از مورخانی در شگفتم که امام حسین (ع) را به سبب قیامش سرزنش میکنند، در حالی که ما پیوسته به قهرمانانی درود میفرستیم که برای دگرگونی وضع موجود و جایگزینی وضع مطلوب مقابل حکومتهای فاسد زمان خود قیام کردند و حسینبنعلی(ع) از این قهرمانان یا بزرگترین آنهاست. (همان، ص 280) وی ضمن انتقاد به یزید مینویسد: «یزید بر آیین مسیحیت و دور از فرهنگ اسلام پرورش یافت». (همان، ص 58).
شیخ محمد عبده (1266- 1323 ق)
او از دانشمندان و مصلحان و رهبران دینی اصلاحطلب بزرگ اهلسنت مصر و از یاوران راستین سیدجمالالدین اسدآبادی در مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی و از منادیان بازگشت به قرآن است. وی حکومت یزید را پیش از فاجعه کربلا، نامشروع میداند و بر این باور است که یزید نه تنها خلیفه مسلمانان نبوده، بلکه قیام بر وی، تکلیف دینی مسلمانان بوده است. (ناصری، 1386 ش، ص 323) بدین ترتیب وی یاری حکومت عدل و دین در برابر حکومت ظلم و جور را بر مسلمانان واجب و قیام امام (ع) را از باب خروج بر رهبر ظالم و طاغی میشمارد و میگوید: زمانی که در دنیا حکومتی ستمگر هست، در مقابل آن عادلی با هدف اقامه شرع و حدود الهی پدید میآید. حکومت ستمگر قصد دارد حکومت عدل را به تعطیلی بکشاند، پس بر هر مسلمانی کمک و یاری حکومت عدل واجب است و در همین مسیر، امام حسین (ع) در برابر حکومت یزید -که خدا او را خوار کند- ایستاد. (رشید رضا، 1414ق، ج 12، ص 183 و 185)
دکتر طه حسین (1307-1393 ق)
او در ماجرای فجایع کربلا سابقه تاریخی را میپذیرد و این فاجعه را تقابل آشکار میان خاندان پیامبر (ص) و اشرافیت قریش میداند و بر این باور است که این اشرافیت که با نام خلافت بنیامیه، جانشین خلافت پیامبر(ص) و علی(ع) شده در پی انتقام از کشتههای خود در جنگ بدر است. (حسین طه،1376، ص 361 و 368) از آنجا که حسین(ع) از یک سو، مسئول حفظ دین و از سوی دیگر، آزاده و قهرمان است، هرگز در برابر بیعتخواهی یزید، تسلیم نخواهد شد و برای رسیدن به هدف خود، باید به هر کار مشروعی دست میزد، پس برای دوری از امر بیعت، به کوفه روی آورد و شهادت را بر بیعت با یزید که بهنوعی تأیید ستمهای او بود، ترجیح داد. طه حسین به طور صریح، دیدگاه قیام امام برای دستیابی به زمام سیاسی و مقابله یزید با امام برای از میان بردن تفرقه را رد میکند. از دید وی در این حادثه بیمانند، امام و یارانش بیگناه کشته شدند و به مقدسات، تجاوز و بیاحترامی شد. (اسماعیلزاده،1381، ص313) یزید با ارتکاب این فاجعه، دلهای شیعیان را پر از نفرت و دلهای اهلسنت و جماعت را پر از کینه ساخت و خود نیز در حال جوانی، با وضعی ننگین، هلاک شد. او انتخاب یزید از سوی معاویه را بدعتی جدید و یزید را جوانی غرق در لهو و لعب، عیاشی و میگساری میداند که به شکل آشکار مرتکب این اعمال میشد. (همان) درباره یزید که خود را از ریختن خون حسین (ع) پاک و مبری میدانست، میگوید: یزید نهتنها ابنزیاد را کیفری نداد و سرزنشی نکرد، بلکه او را برتری داد و از وی خرسند شد. (صدر حاجسیدجوادی، 1384، ج 1384 ص 453)
عباس محمود العقاد (۱۹۶۴-۱۸۸۹ م)
او معتقد است که از شخصی مانند حسین (ع) بعید بود که با یزید بیعت کند، زیرا اساساً حسین (ع) حقیقتجو و یزید عین باطل است. عقاد درباره علل بیعت نکردن مینویسد: بسیار جای شگفتی است که از کسی مانند حسینبنعلی بخواهند که با کسی مانند یزید بیعت کند و او را در جایگاه پیشوای مسلمانان بپذیرد و به مسلمانان بگوید که یزید سزاوارترین، محقترین و تواناترین کس برای امر خلافت است. حسین (ع) نمیتوانست به هیچ یک از ویزگیهای یزید دل خوش دارد، از این جهت تأیید حکومت یزید نادیدهگرفتن روی عقاید و افکار خود اوست. وی تحلیل و سنجش قیام امام حسین (ع) را با مقیاسهای کوچک و تنگ بشری غیر منصفانه میداند و میگوید: «خروج حسین از کوفه به عراق، حرکتی نیست که بتوان با مقیاسهای روزمره بر آن حکم کرد، زیرا نادرترین حرکتهای تاریخی درباره دعوت دینی یا سیاسی شمرده میشود... تنها اشخاصی به چنین حرکتی دست میزنند که برای آن خلق شدهاند، بنابراین این شکل خطر کردن به خیال دیگران خطور نمیکند... حرکتی منحصر به فرد که اشخاصی منحصر به فرد میخواهد...». (خزعلی، 1381، ج 11 ص 69 –70)
این نویسنده برخی مستشرقان و شرقیان کمفهم را به نادیده گرفتن جریان بیعت مکارانه یزید و درک نکردن شرایطی که امام در آن قرار داشت، متهم مینماید و با تأکید بر انگیزه اعتقادی حضرت، تأکید میکند: «چقدر خوب بود اگر این گروه، مسئله عقیده را در وجود حسین (ع) متذکر میشدند که یک امر موقتی و سازشبردار نبود. او انسانی بود که محکمترین ایمان به احکام اسلام را دارا بود و بهشدت معتقد بود که تعطیل حدود الهی بزرگترین بلایی است که دامنگیر او، خانوادهاش و به شکل کلی امت عربی در زمان حال و آینده خواهد شد». (خزعلی، همان)
بنابراین میتوان گفت که صفت برجسته امام حسین (ع) که وى را از دیگر ائمه متمایز ساخته، شجاعت و دلاوری اوست. کتاب معروف «ابوالشهداء» نوشته عباسمحمود العقاد در میان نوشتههای نوگرایان اهلسنت که تا حدودی نسبت به چگگرایان تفسیر متفاوتی از واقعه عاشورا دارد، بیش از همه شهرت و اهمیت یافته است. (اسماعیلزاده، 1381، ج 11، ص 310)
عقاد در این باره مىنویسد: «در میان نوع انسان هیچکس دلدارتر از حسین (ع) در روز عاشورا پیدا نمىشود». (عقاد،1429ق، ص102) از نظر وی، امام حسین (ع) و یزید از دو فامیل بودند: امام حسین(ع) دارای جمیع فضائل هاشمی و یزید دارای صفات مادی و زشت امویها بود. از اینرو قیام امام مقابل یزید، بیش از آن که، هرگونه تفسیر و توجیه دیگری داشته باشد، نمادی کامل از دو سیستم و حکومت را نشان میدهد. در یک سمت امام حسین (ع) مظهر امامت و رهبری مشروع مذهبی، در سمت دیگر، یزید سمبل یک نظام غیر مذهبی بود و دولت یزید در ابتدای کار، بنا را بر سب علی و آلعلی (ع) گذاشت و اگر امام حسین (ع) بیعت میکرد، ناچار بود وفا کند و نسل به نسل این امر پذیرفته میشد. عقاد معتقد است که هم سپاه یزید و هم یاران امام حسین (ع) به آخرت عقیده و ایمان داشتهاند، اما عقیده و ایمان در یک سمت در روحی کریم و بزرگوار و در سمت دیگر در روحی لئیم و پست بوده است؛ آنها بالطبیعه ایدهآلیست و صاحب هدف و اینها بالطبیعه منفعتپرست بودهاند. او همچنین در مقایسه یاران معاویه با یاران یزید میگوید یاران معاویه سیاستمدار و اهل شور اما یاران یزید جلاد و سگان ولگردی بودند که برای صید بزرگی رها شده بودند. از نظر عقاد، موضوع نَسَب امام حسین(ع) و محبت شدید پیغمبر (ص) به ایشان را نباید در تحلیل واقعه عاشورا از یاد برد؛ زیرا ما با این معیار میفهمیم سپاه یزید مردمی بیایده و منفعتپرست بودند زیرا با اینکه احترامی که برای امام حسین (ع) در دل قائل بودند، اما این گونه عمل کردند. (اسماعیلزاده، 1381، ج 11، ص 311)
عبدالرحمن شرقاوی (متولد 1920 م)
وی نویسنده نوگرا و نمایشنامهنویس مصری است که نهضت عاشورا را بررسی کرده است. وی که درباره قضایای تاریخی مانند انقلاب، دارای تفکر چپ است و جنبه عدالتخواهی قیام را بسیار برجسته میداند، عدالتی که در حکومت امویان بهویژه یزید بسیار پایمال شده و با نامهای گوناگون ناعدالتی، تبعیضها و حقکشیها به وجود آمده بود. وی با این نگرش، انقلاب کربلا را الهامبخش تمام نهضتها و خیزشهای اسلامی میداند که شیعه و سنی، در آن هدایت و نجاتبخشی را به دست میآورند. شرقاوی در نمایشنامه منظوم خود «الحسین ثائرا، الحسین شاهدا» صریحاً امام حسین (ع) را رهبر و الهامبخش تمام نهضتهای اسلامی چپ معرفی میکند. (اسماعیل زاده،1381، ص 310 ) وی حرکت امام حسین (ع) را کاملاً تأیید و رضایت یزید از اعمالی که در کربلا انجام داده را بیان میکند. به باور او سخنان نقلشده از یزید و اشعاری مانند: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل» و «قد اخذنا الثار منکم یا حسین» رضایت یزید را از اعمال و مصائبی که در کربلا انجام داده، نشان میدهد. (شرقاوی، 1405ق، ص 411) حسین معرفی شده او، نه موجب اغتشاش و خونریزی است و نه طالب قدرت و حکومت؛ بلکه میخواهد اساس بیعدالتی بنیامیه را ریشهکن سازد: «حسین (ع) شهید راه دین و آزادگی است. نه تنها شیعیان باید به نام حسین ببالند، بلکه تمام آزادمردان دنیا باید به این نام شریف افتخار کنند». (همان)
محمد غزالی (1917-1995م)
او عمدتاً با دید رادیکالیستی و آزادیخواهی به تحلیل واقعه عاشورا پرداخته است. از دید وی امام حسین (ع) با مرگ قهرمانانه خویش، راه جدیدی به عدالتجویان تاریخ نشان داد و آن، دفاع از آرمان خود بود، حتی با پذیرش شکست ظاهری. (اسماعیل زاده، 1381، ج 11، ص 315 ) درباره یزید گفته است: یزید نمیتوانست یک مدرسه ابتدایی را هم اداره کند. (غزالی،1424 ق، ص 165)
محمد کامل البناء
این نویسنده نوگرا معتقد است که حسین (ع) هرگز باب دشمنی با یزید را نگشود، اما از نظر روانشناسی تمایل فطری بیشتری برای شورش داشت، چون نوه پیغمبر (ص) و پسر علی (ع) بود. این قضاوت او در برخی از نوشتههای قدیمی شیعه نیز وجود دارد. او همانند نویسندگان سنتگرای شیعه معتقد است که حسین (ع) از سرنوشت خود از همان ابتدای امر آگاه بود و شهادت خود را درست از همان هنگامی پیشبینی کرده بود که در خواب با پیامبر (ص) سخن گفت. (اسماعیل زاده، 1381، ج 11، ص 314)
محمدعلی جناح (1255-1317ش)
وی میگوید: «هیچ نمونهای از شجاعت، بهتر از آنچه امام حسین (ع) نشان داد، در عالم پیدا نمیشود . به عقیده من تمام مسلمین باید از شهیدی پیروی کنند که خود را در سرزمین عراق قربانی کرد». (هاشمینژاد، 1314ق، ص 447)
نتیجه
1. موافقان قیام و انقلاب حسینی اکثریت اهلسنتاند که ضمن اعتراف به حقبودن امام (ع)، قیام وی را ستودهاند و ضمن انتقاد از یزید، فسق و فجور او را یادآور شده و به سرزنش او پرداختهاند. این نگرش و دیدگاه در آثار و تألیفات مصلحان و متفکران و نواندیشان اثرگذار اهلسنت مانند: سید قطب، ابوالحسن ندوی، محمد غزالی و مودودی و نویسندگانی چون طه حسین، عبدالله علایلی، محمود العقاد و جز اینها به روشنی و برجستگی هر چه تمامتر دیده میشود.
2. از علل اساسی وجود دو دیدگاه در میان اهلسنت، وجود احادیث معارض و مخالف در منابع اهلسنت است که آنها در مواجهه با احادیث موجود، به دو رویکرد متفاوت دست زدهاند. البته غالب اهلسنت با ضعیف دانستن احادیث مخالف قیام حسینی، به موافقت با قیام امام حسین (ع) روی آورده و یزید را به خاطر اعمال جنایتکارانهاش سرزنش کردهاند.
3. عاشورا پیش از گسترش وهابیت، خود عاملی برای وحدت مسلمانان بوده است، اما وهابیت با اعمال و رفتارهای خود این عامل مهم وحدتی را بهویژه در پاکستان تضعیف کردهاند.
4. بهترین راه مقایسه میزان اثرپذیری و الگوگیری اهلسنت از قیام حسینی، مراجعه به آثار ایشان (به ویژه موافقان با قیام حسینی) است.
5. در بیشتر موارد شباهت سخنان نواندیشان اهلسنت به امام حسین (ع) و حماسه و قیام او چنان به سخنان و نوشتههای نویسندگان شیعی نزدیک است که اگر ما نام نویسنده و عنوان اثر را ندانیم، احساس میکنیم با دیگاه یک شخص شیعی روبرو هستیم مانند دیدگاههای محمود عقاد در کتاب «ابوشهداء».
مآخذ
1. آلوسی بغدادی، شهابالدین السید محمود، روحالمعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، ج 6 و 26 بیروت، دارإحیاء التراث العربی، چاپ 4، 1405 ق/1985 م.
2. ابنالعربی مالکی، العواصم من القواصم، تحقیق: محبالدین الخطیب، ریاض، الشرکه العامه لادارات البحوث العلمیه و الافتاء و الدعوه و الارشاد، 1404 ق/1984 م.
3. ابنتغرری بردی، یوسف، مورد اللطافه فی من ولی السلطنة و الخلافه، ج 1، تحقیق: نبیل محمد، عبدالعزیز احمد، القاهره، دارالکتب المصریه،1997 م.
4. ابنتیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه النبویه فی نقض کلام الشیعه القدریه، ج 4، تحقیق: محمد الرشاد سالم، بی جا، جامعه الامام محمد بن سعود الاسلامیه، اداره الثقافه و النشر، 1406 ق/1986 م.
5. ابنجوزی، عبدالرحمن بن علی، الرد علی المتعصب العنید المانع من لعن یزید، به تحقیق الشیخ محمد کاظم المحمودی، بیروت، (بی نا)،1403 ق/ 1983 م.
6. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، المقدمه، ج 1، چاپ 5، بیروت، دارالقلم، 1984 م.
7. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، ترجمه محمد پروین گنابادی، ج 1، تهران، علمی فرهنگی، چاپ 4، 1362 ش.
8. ابنعماد حنبلی، ابی فلاح، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، ج 1، بیروت، دارالفکر، 1414 ق/1994 م.
9. اسماعیلزاده، محمد، امام حسین در منظر اهلسنت و تشیع، مجموعه مقالات همایش امام حسین (ع) و دیدگاهها، ج 11، تهران، مجمع جهانی اهل بیت (ع) با مشارکت نشر شاهد، 1381 ش.
10. اشعری، علی بن اسماعیل، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، چاپ سوم، تصحیح هلموت ریتر، بی جا، دارالنشر فراتر شتاینر بقیسبادن، چاپ سوم،1400 ق/1980 م.
11. تفتازانى، مسعود بن عمر، شرح العقائد النسفیه، چاپ احمد حجازی السقا، قاهره، مکتبه الکلیات الازهریه،1408 ق / 1988 م.
12. تفتازانى، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، ج 5، قم، منشورات الشریف الرضى، چاپ اول، 1409 ق.
13. جاحظ، عمرو، الرسائل الجاحظ: رسائل الکلامیه، به کوشش ابوملحم، بیروت، 1987 م.
14. جمیلی، سید، استشهاد الحسین، بیروت، دارالکتاب العربی، 1417 ق.
15. حسین، طه، علی و فرزندانش، ترجمه محمد علی شیرازی، تهران، گنجینه، 1376 ش.
16. خزعلی، انیسه، قیام امام حسین (ع) از دیدگاه علمای اهلسنت، مجموعه مقالات همایش امام حسین (ع) و دیدگاهها، ج 11، تهران، مجمع جهانی اهل بیت (ع) با مشارکت نشر شاهد، 1381 ش.
17. رشید رضا، محمد، تفسیرالقرآن الحکیم الشهیر به تفسیر المنار، ج 12، بیروت، دارالمعرفه،1414 ق/1993 م.
18. سبطبنجوزی، یوسف بن قزا وغلی، تذکره الخواص به ذکر خصائص الائمه، (شرح حال خاندان نبوت، ترجمه محمد رضا عطائی، مشهد، شرکت به نشر، 1379 ش.
19. سلطانی، مجتبی، بر شطی از حماسه و حضور: مجموعه مقالات به مناسبت ایام تبلیغی ماه محرم و صفر 1417 مطابق با خرداد، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی،1375 ش.
20. شرقاوی، عبدالرحمن، الحسین ثائراً و شهیداً، بیروت، العصر الحدیث للنشر و التوزیع، چاپ دوم، 1405 ق.
21. صدر حاجسیدجوادی، احمد و (دیگران)، دایره المعارف تشیع، ج 11، تهران، نشر شهید سعید محبی،1384 ش.
22. عاصمی مکی، عبد الملک بن حسین، سمط النجوم العوالی فی انباء الاوائل والتوالی، ج 3، تحقیق: عادل احمد عبد الموجود، علی محمد معوض، بیروت، دار الکتب العلمیه،1419 ق/ 1998 م.
23. عقاد، عباس محمود، ابوالشهداء الحسین بن علی، تحقیق: محمد جاسم الساعدی، تهران، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الاسلامیه، 1429 ق/2008 م.
24. علائلى، عبدالله، الامام حسین، چاپ اول، قم، انتشارات شریف رضی،1374 ش.
25. علائلى، عبدالله؛ تاریخ الحسین نقد و تحلیل، بیروت، دارالجدید، 1994 م.
26. غزالی، ابوحامد محمد بن محمد، احیاء العلوم الدین، ج 3، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1406 ق.
27. غزالی، محمد، الاسلام و الاستبداد السیاسی، دمشق، دارالقلم،1424 ق/2003 م.
28. قطب، سید، العداله الاجتماعیه فی الاسلام، قاهره، دارالشروق، 1413 ق/1993 م.
29. قطب، سید، عدالت اجتماعی در اسلام، ترجمه محمد علی گرامی و سیدهادی خسروشاهی، تهران، کلبه شروق، 1379 ش
30. قطب، سید، فی ظلال القرآن،